- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم در مجـلس عـزای تو یا کـاظـم آمدیم شکـر خـدا که دور نـبـودیـم از شـمـا در روضـهها و مجـلـستان دائم آمدیم گر دور هـم شـدیم دمـی از کـنـارتان اما دوبـاره خـسـتـه دل و نـادم آمـدیم مهـدی سیاهـپـوش عـزای شما شد و ما بـهـر تـسـلـیـت به دل قـائـم آمـدیـم ما از همان ازل همه در بندتان شدیم هـمـسایههـای خـانـۀ فـرزنـدتان شدیم ای وای من شکسته پر و بال بودی و عمری اسیـر کـنج سیه چال بودی و هـر روز روزه بـودی و امـا دم اذان در زیـر تـازیـانه تو پـامـال بـودی و یک روز و ماه و سال روا نیست این جفا تو چندین بـهـار به این حـال بودی و گاهی به یاد مـادر خود بین کـوچهها گاهی به یاد زینب و گـودال بودی و عمری غریب در دل زندان تو زیستی هر شب برای جد غـریبت گـریـستی زنـدان کجا و تو، تـو کجا تـازیـانهها از تـازیانه مانـده به جـسمت نشانهها زنـجـیر روی گردن مولا چه میکند مجروح گشته گردن و زخمیست شانهها تاریک بود و تا که تو را بیهوا زدند آتـش کـشـیـد از دل زهــرا زبـانـههـا با هر بهانهای ز تو حرمت شکسته شد مویت سپـیـد گـشت به دست بهـانهها زهـرا غـمین تو، تو پـریـشان فاطمه مظـلـوم مثل دیگـر عـزیـزان فـاطمه گـیرم به اشک، درد دلـم را دوا کـنم با سندی ابن شاهک و سیلی چها کنم خـلّـصنی یـا ربـم شده عجّـل وفـاتـیـم چون فاطمه به مرگ خود امشب دعا کنم پا سوی قـبـله کردم و دیده هـنـوز نه تا آنکه یک نظـر به سوی کربلا کنم هم آرزوی مرگ کنم هر شبانه روز هــم آرزوی دیــدن روی رضـا کـنـم عالم به غصه و محـنـم گریه میکـند زنجـیر هم به زخـم تـنم گریه میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
قـلب تو در این گـوشۀ دلگـیر گرفته دیگر نفـست را غـل و زنجیر گرفته اصلاً غـم عـالم ز تو تـأثـیـر گـرفـته این حصر، جوانی ز تو ای پیر گرفته در کنج سیه چال، یکی، روز و شبت بود یا حـیـدر و یا فـاطـمه دائـم به لـبت بود شد گوشۀ زندان تو محـراب عبادات نه هم سخـنی داشـتهایّ و نه ملاقـات وقت سحر و وقت دعا وقت مناجات کردی طلبِ مرگِ خود ای قبلۀ حاجات از زهر جفا یوسف زهرا تنِ تو سوخت کنعان به امید تو و برگـشتن تو سوخت ای کاش که میشد که ببینی پسرت را تسکین بدهی بلکه تو زخم جگرت را با ضـربۀ شـلّاق شکـسـتـند پـرت را زنجـیـر هم آزرده تنِ مخـتصرت را دل سوخت به احـوال تو ای سید مظلوم مظلـومـیـتـت بود ز چـشـمان تو معـلوم بر تخته روان با دل غمگین شدهای تو مشمول دعای شب و آمین شدهای تو زیر غل و زنجیر چه سنگین شدهای تو بعد از دو سه روز آه؛ که تدفین شدهای تو هرکس که تو را دید روی لب سخنی داشت میگفت چه خوب است که جسمش کفنی داشت یک بارِ دگر مجـلـس ما کـربـبلا شد حـرف غـم پـیـراهـن شـاه شـهـدا شد ای وای سرِ حضرت ارباب جـدا شد زنـدان بـلا خـتـم بـه گـودال بـلا شـد خوب است نشد بعد شهادت سرِ تو قطع انـگـشت نشد از پی انگـشـتـر تـو قـطع
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
تـمام حجـم تـنت زیر یک عـبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نـفـس کـشـیدهای و بـنـد آمده نَـفَـست به سینهات چقدَر استخوان، رها مانده خـدا کـند تو دگر مثـل فـاطمه نشوی خـدای، رحـم کـنـد بر تنِ بجـا مانـده به سجده میروی و مثل بید میلرزی قـیـام کن کـه تـسـلّای ربّـنــا مــانـده هوای غربتِ زندان که جای خود دارد نگـاه یک زنِ رقّـاص بـیحـیا مانـده به فرض هم که خودت از جهان، خلاص شوی هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجـیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بی صدا مانده دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینهای خسته اگرچه سینه شکـسته ولی صدا مانده
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام قبل از شهادت
غربت رسید و داغ حرم را زیاد کرد بـاران چـشـمهـای تـرم را زیـاد کـرد آه از نـهـاد سرد سـیـه چـال میکـشـم آن جـا کـه آه بـیاثــرم را زیـاد کـرد مـن بـا اذان نـالـهام افــطـار مـیکـنـم شلاق؛ زخـم بـال و پـرم را زیاد کرد چه بیملاحضه به تـنم ضربه میزند درد نـشـسـته بـر کـمـرم را زیاد کرد
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام قبل از شهادت
صبح، از بیرحمی بسیار زندانبان من تیرهتر از ظلمت شام است در چشمان من آتـش تنهـاییام را شـعـلهور تر میکـند اشک وقتی میچکد از دیدۀ گریان من قـتـلـگـاه مـادر مـن خـانـۀ او شـد اگـر قـتلگاه من هم آخـر میشود زنـدان من ارثم از عجّل وفـاتی گفـتن او این شده دوست دارم زودتر از تن درآید جان من چند وقتی میشود که موقع افـطاریام خوردن خون جگر شد سهم آب و نان من آنچنان لاغر شدم در کُنج این مطموره که نیست دیگر پیکرم یک لحظه به فرمان من مثل آن مظلومه که در گوشۀ ویرانه مُرد دخترم دِق میکند از غُصّۀ هجران من زَهر هارون کارگر شد از جگر چیزی نماند شرحه شرحه شد خدایا سینۀ سوزان من آب میخواهم ولی حالا که ظرف آب نیست وا ذبیحا، نقش بسته بر لبِ عشطان من تازه وقتی میروم بر شانۀهای دشمنان خـلق میسوزند از انـدوه بیپایـان من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد از قدم تا به سرش هیبت حـیـدر دارد بیعصا آمده و حضرت موسی شده است ریشه در سلسلۀ حضرت جعـفر دارد بیسبب نیست اگر حـاجت ما را داده به لـبـش زمـزمـۀ سـورۀ کـوثـر دارد دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده دلم از سـوز غـمـش داغ مکـرّر دارد چند وقتی است که دنبال اجل میگردد کـنـج زنـدان بـلا روضـۀ مــادر دارد پیکـرش از چه چنین بین گـذر افـتاده یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد لا اقـل چـنـد کـفـن بهر تـنـش آوردنـد شکرحق روی تن سوختهاش سر دارد پـسـرش آمـده بــالای سـرش امـا بـاز روضه خوان دل من روضۀ اکبر دارد همه جا را تن صد چاک عـلی میبینم بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
صاحب فضل چرا کنج قفس محبوسی در سیه چالی و با سلـسلهها مأنـوسی این سیه چال همان آرزوی قلبی توست حـال مشغـول دم یـا رب و یا قـدّوسی گشت تسبیح تو صد دانه زنجـیـر بـلا تو به هرحال که باشی پدر قـقـنوسی دست و پایت شده سرد،آب شده ارکانت پای تا سر تو سبک تر ز پر طاووسی گاه در آرزوی دیدن معـصومـهای و گاه در فکر غریبی رضا در طوسی با سرانگشت روی خاک رضا را بنویس تا که روشن شود از نام پسر فانوسی نه مشخص شده روزت نه مشخص شامت نـه اذانـی نه نـوایـی نـه دم نـاقـوسـی آه از سندی شاهک که دلت را آزرد تـو زلالـی و اسـیـر پـسر منـحـوسـی تشنه لب بودی و دشمن به عزایت خندید او نـفـهـمـیـد که تو زاده اقـیـانـوسـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کسی که گردش چشمش مدار دنیا بود دمش مسیح و نگاهش بهشت رویا بود وجـاهـت نـبـوی از شمـایـلـش پـیدا تـمـام دلـخـوشـی دودمـان طـه بـود تـمـامی سکـنـاتـش نـشانـۀ رحـمـت ادامـۀ بــرکــات وجــود مــولا بـود درست مـثـل نـگـاه مـحـبـت زهـرا عنایـتـش به دل عـاشقـان شیـدا بود ابوالکریم ِکریم و ابوالرئوفِ رئوف مسیر آمد و رفـتـش پُر از تـمنّا بود صبور بود و تجـلیِّ کاظمین الغـیظ کرامت حَسن از خُلق او هویدا بود نیاز نیست بگویم چه روی ماهی داشت قدش قیامت و ابروی او مصلّا بود کنار سفرۀ این مرد مهربان هر روز برای هرچه گرفتار خسته جان،جا بود کسی که شرح کمی از فضائلش گفتم جناب باب حـوائج؛ امام موسی بود بلای شیعه خرید و به کنج زندان رفت ز بسکه خوب و رئوف و رحیم و آقا بود سیاه چاله کجا و بهشت عـاطـفـهها بهار داد به دنیای این و آن تا... بود تمام قد به حضور خدای عز و جل قیام داشت و سرشار از تقاضا بود ابوالغریبِ غریب و ابوالشّهیدِ شهید شهادتش همۀ روضههای گـویا بود چگونه روضه بخوانم از این غریبی که پناه هر چه گدای غریب و تنها بود اسیر سلسله پا و، اسیـر غـل دستش و کار دشمن او خـنده و تـماشا بود چه آمده به سرش که شکسته مینالید میان دست قنوتش دعای زهـرا بود چگونه روضه بخوانم؟ اجازه مادر جان! حرامزادهای آمد که زشت سیما بود دوباره معبر تنگ و نگاه خون آلود دوباره دست کسی روی ماه بالا بود دوباره آه، کسی روی خاک میغلطید کسی که حجت پروردگار یکتا بود لبـش گهی به دم آه ... آه معـصومه گهی به نغمۀ قدسی یا رضا وا بود چه قدر پشت سر او کفن فراهم شد چه چشمها که در آن روز داغ دریا بود گریز میزنم اینجا به روضههایی سخت نمیشود که در این لحظهها شکیبا بود دلـم گـرفـتـه برای شهـیـد عـاشـورا همانکه زینت دوش جناب طـه بود جـراحت تن او مثل سیّـد سـجـاد... ز پشت حلـقۀ زنجـیر کـینه پیدا بود همانکه گوشۀ گودال تشنه و زخمی به پیش دیدۀ خواهر فتاده از پا بود همانکه لحظۀ نحر گلوی حق گویش حریم کنگرۀ عرش غرق غوغا بود همان که بر سر غارت نمودن بدنش میان چـند حـرامیِّ پـست دعـوا بود همانکه بر سر نیزه سرش نشست و شکست تنش بدون کفن روی خاک صحرا بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
هـنـوز اسیـر نـمـاز تـوأند زنـدانها و پـایـبـنـد نگـاهت دل نـگـهـبـانها تو مثل یک نفس تازه حبس میگشتی تویی که در نفست گم شدند طوفانها چه خلوت خوشی!آرام زیر لب گفتی و سجـده کردی، جای تـمام انسانها نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند تـقـیـّه کـار شـدنـد آفــتـابـگـردانهـا تو یوسفی و مجازات یوسفی این است چـنین دهـند گـواهـی تـمـام قـرآنها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ارث از نبی بُـرده پـیمبر بودنش را مانـند زهـرا مثـل حـیـدر بودنش را از یـوسف مصری زنـدانی بپـرسید از مـاه رویـان علت سـر بودنش را دارد فقط از نام فـرزنـدان این مرد ایـران تـمام فخـر كـشور بودنش را با اِبْنِ مـوسی ها فـقـط تثـبـیت كرده شیراز با مشـهـد بـرادر بـودنش را آقـا نـبــودی تـا بـبـیـنـی بـه بــرادر معصومه ثابت كرده خواهر بودنش را با این همه زنجیر خواهد بُرد در گور مرگ، آرزوی بین بستر بودنش را هـم درد مـادر بودنـش توجـیه كرده یك عمر در زندان پسِ در بودنش را از باز تاب نـور در این شیـشۀ سبز فهـمـیـدهام عـمق مُـشَجَّـر بودنش را میشد بفهمی در سكوت سرد زندان از خش خش شلاق لاغر بودنش را موسی بن عمران هم نمیآورد طاقت یك لحظه از موسی بن جعفر بودنش را
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
طایر عـرشم و عمریست اسیر قـفـسم خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم شجـر طـور تجـلاّیـم و در آب و گـلـم لالۀ دامن زهـرایم و در خـار و خـسم مرگ صد بار ملاقـات کند هر روزم جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم تا که از بـاد صبا بوی رضا را شنوم کاش میبود خدا، روزنهای در قـفسم در دل حبس به دل حـبس شده فـریادم من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم تازیانه مزن ای سندی شاهک به تـنم غم معصومه و هجران رضا هست بسم من که بودم بری از آز و مبرّا ز هوی زیر زنجـیـر ستـم کُـشـتـۀ اهل هـوسم «میثم» آزادیم امضا شده خود میشنوم کـآیـد از قـافـلۀ مـرگ صدای جـرسـم
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
به سیاه چال زندان چه خوش است شور و حالم که گذشته با تو یا رب شب و روز و ماه و سالم چه غم ار فراق یاران کُشدم به روزگاران که محیط حبس دشمن شده محفل وصالم من و گـریـۀ شـبـانه به تـنـم بود نـشـانـه که عدو به تـازیـانه زده در سیـاه چـالـم ز سما گذشته آهم به زمین چکیده اشکم ز نفـس فتاده قـلبم به قـفـس شکـسته بالم گـل بـاغ آشـنـایـی پـسـرم رضـا کجـایی ز چه در بـرم نیایی شده وقـت ارتحـالـم زدهام در این قفس پر که یکی به من زند سر همه غـافـلـنـد از من تو بیا بـپـرس حالم سرو جان به کف نهادم به عدو شکست دادم شد از آن بدست و گردن غل آهنین مدالم وطـنـم بود مـدیـنـه غـم غـربـتم به سیـنه ز کـدام غصّه گـویـم به کدام غـم بـنـالـم به سرشک چشم زهرا به شرار قلب حیدر به رسول و اهلبیتش به خدای ذوالجلالم که اگر هـراز نوبت بِکُشند و زنده گردم چو به راه دوست باشد نرسد به دل ملالم هله ای امام هفتم نگهی به اشک «میثم» که به موج غم توسّل به محمّد است و آلم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بریـدم از همه تا خـلوت وصال گرفتم که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم مـه تـمـام بُـدم، صورت هـلال گـرفـتم به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم به دست و پا و بدن حلقههای سلسلهام بین تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم اگر چه رفتهام از یاد خلق، خرّم از آنم که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم به افتخار بگو میثم این سخن به دو عالم که خط سرخ ولای عـلی و آل گرفـتم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
من کیستـم؟ فـرشـتـۀ عرشآشیانهام دردا که گشتـه قعر سیـهچال، لانهام گر شیعهای به شهر مدینه کند عبور جرأت نمیکند که زند سر به خانهام
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
شبیه پیر کنعان نه، که من یوسف دو تا دارم غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم در این شب ها هوای کوچ زین ویرانه را دارم امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم به هم میریزد احوال مرا با ناسزاهایش خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم زمان سجده میافتم شبیه یک عبا بر خاک به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است نمیفهـمند انگاری که دردِ ساق پـا دارم میان هر نمازم خواندهام «عجل وفاتی» را تمسک بر طریق مـادرم خـیرالنسا دارم لبان تشنهام مثل دو تا چوب است و حق دارم اگر که گریه بر لبْ تشنۀ کرب و بلا دارم به دور گردنم جای غل و زنجیر میسوزد گریز روضه بر شاه ذَبـیحاً بِالْـقَـفـا دارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کاری بـجـز گـریـه برای ما نـمانده وقـتـی به آقـا رحـم در دنیا نـمـانـده زندان دل زندان دل زندان سیه چال فرقی میان روز و شب اینجا نمانده بـا تـازیـانـه روزههـا را بـاز کـرده انگـار در دست کسی خـرمـا نمانده هر روز لاغر تر شد از روز گذشته غیر از عـبا چیزی که از آقا نمانده از زهـر کین و سالهای کنج زندان در پـیـکــر آقـا گــمـانـم نـا نـمـانـده جسمش اگرچه با غلامان گشته تشییع تدفین که اسمش بر دهاتی ها نمانده سـر روی پـیـکـر داشـتـه الحـمـدلله رأسـش دم دروازههـا بـالا نــمـانـده با اینکه در زندان غم تنها ترین بود در بیـن نـامحـرم زنش تـنها نمانـده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد هردم ای آئیـنه با آهت دل عـالـم گـرفت چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازه خوان لکنت گرفت با نـوای ربـنـای تو نـگـهـبان گریه کرد تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت تازیانه زخـمهایت را فـراوان گریه کرد بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
تا که نگه به حـال پـریـشانـیام کنی یا که نظـر به گـریۀ کـنعـانیام کنی پـرواز میکـنم طـرف کـاظـمـین تو تنها به این بهـانه که زنـدانـیام کنی پـرپـر شدی و آمـدهام پـرپـرت شوم این دفعه آمدم که تو قـربـانیام کنی شرمندهام ز روی تو بیپرده واضح است امشب اگر نظر تو به پیشانیام کنی دریا شدم فقط به همین شوق بیکران تا بیعـصا بیایی و طوفـانـیام کنی تا نوکـر رضای تو و دخـترت شوم این بود عـلتش که تو ایـرانیام کنی آقا کویر خشک ثواب است عمر من من گریه میکنم که تو بارانیام کنی موسای عـیسوی دم این خـانـوادهای نا بُـرده رنـج گـنج به بـغـداد دادهای من بوسه میزنم به دو دست کریم تو پـرواز کـردهام که شـوم یاکـریـم تو پرسیدهام ز مادرم او هم خبر نداشت یعنی که هـستم از رفـقـای قـدیـم تو دنیا تویی بهشت تویی عاقـبت تویی پس عـالمـین هست همیشه مقـیـم تو من جـای ردّ پـای شـما پـا گـذاشـتـم من میروم ز پیچ و خـم مستقـیم تو باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه ماتم است که گشته سهیم تو اینها به جای آب به تو زهر میدهند رحـمی نمیکـنـند به حال وخـیـم تو اینها ز پارۀ جگرت حرف میزنند اینها چقدر پشت سرت حرف میزنند از ضربۀ لـگـد کـمـرت درد میکند خوردی زمین و حال،سرت درد میکند لرزش نشسته است به دست دعای تو آقـا تـمـام بـال و پـرت درد میکـنـد بر چشم خیـستان ته این چاه لعـنـتی تا نور میخورد بصرت درد میکند دستـان بـستـهات سپـر تـازیـانـه شـد جسمت، تنت، سرت، سپرت درد میکند هرچه که شد ولی به تنت نیزهای نخورد پیراهن تو را که کسی با خودش نبرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از زیر باران دو چشمت ناله میریخت از جسم تو گـلبرگهای لالـه میریخت حالا که داری سجدهها بر ربِّ سبحان فـرقـی ندارد خـانه باشی یا به زنـدان باب الحوائج میشوی در کیش توحید بسته ست عالم، بر ضریحت چشم امید کُـنـج سـیـه چـالـی و امـا در نــمـازی خود، باب حاجاتی که غرق در نیازی سـنگـیـنـی زنجـیـر، بـالت را شکـسته آخر چرا دشـمن تو را اینگـونه بـسته گفـتی که یا رب راحتم کن بیشکـیـبم اینجا ندارم هیچ کس را چون غـریـبم راحت تر است از بد دهانی های دشمن در کنج زندان زهر خوردن جان سپردن خورشید بودی و تو را در بنـد کردند بین دل و ظلمت چـنـین پـیـوند کردند آمد کـسـوفـی و زمین تـاریک گـردید بیماه، روزشان به شب نزدیک گردید اما بسوزد دل، چه در کرب و بلا شد زیر سـم اسبان تـنی گـلـگون رهـا شد دنـبـالــههـای آهـنـیـن زیــر عـبــایـت موسیـقـی زنجـیـر دارد دست و پـایت سر از تنش بـردند بر نـیـزه نـشانـدند حتی لبـاس کهـنـهاش را هم سـتـانـدند
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فـزا بس است خـو با بـلا گرفـتهام اما بـلا بس است قلبم گرفته باز، جگر گوشهام کجاست این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است چـشـمی نمانده گـوشـۀ تـارِ سیـاه چـال دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است زنجـیـر هم به شـانۀ من گـریه میکند در زیرِ حلقهها بدنی بینـوا بس است صـیـاد آمـده بـه تـمـاشـای مـرگ مـن بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است رحـمی نمیکـند نفـسم مانـده در گـلـو رحمی نمیکند که من و این جفا بس است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
مـا را گـدای خـانـۀ زهـرا نـوشـتـهاند خـاک قـدوم حـضرت مـولا نوشـتهاند ممـنون لطف حضرت حق تا قـیامتـیم ما خـاک پای حضرت سلمان حیدریم مـا نـوکـران کـشـور ایـران حـیـدریـم ایران شده است، مرکز یـاران فـاطمه چون مُرده کز نگاه مسیحا گرفته جان یا غـنچـهای که از دم دنیا گرفته جان خیرش قـبـول کار جهـان روبـراه شد ما شامـل دعـای قـنـوت پـیـمـبـریم… جـیـره خوران سـفـرۀ احـسان مـادریم خورشید او به دشت خراسان منوّر است باب الحوائج است و جهان در مسیر او صد یوسف و مسیح و سلیمان اسیر او عـاشق شدیم، عـاشق مـوسـای طایـفه دنـیـای لا ابـالـی بـیرحــم لـعـنــتــی! شـرمـنـدۀ جـمـال رخـش تـا قـیـامـتـی فرزند فاطمه است و خودش هم امام ما زنـدان که جـای حضرت آقا نمیشود راضی از آن قبیله که زهرا نمیشود رحمی کنید، دخـتـر او نـوجـوان شده توهین مکن به مادر پهلـو شکستهاش قدری حیا کن از غم چشمان بستهاش خسته شده از این همه آزار، بس کنید در بـاز شد، دخـتـر او را خـبـر کـنید گـریه برای غـربت او از جگـر کـنید سهم امام که جگـر پـاره پـاره نیست! ای شیعـیـان برای تـنـش گـل بـیاورید جـای لـگـد بر این بدنـش گـل بیاورید اینجا هـنـوز شـیـعـۀ آقـا نـمـرده است حـالا دوبــاره یـاد غــم یــار کــردهام یــاد لــبــان تــشـنــۀ تـب دار کــردهام «ای وای از هجـوم اراذل به خیمهها
: امتیاز
|